مسافر محمد حسن حسینی برگ خشک زرد شد سوار باد دل زشاخه کند تن به باد داد راه ساده بود دور هم نبود شد پیاده برگ زود زود زود ایستگاه یک: شاخهی درخت ایستگاه دو: روی بند رخت