توهم این قلوه
سنگ رو می بینی
توی مُشتِ من؟
با یک فشار آبش
در اومد! دیدی؟
قرچ!
آب پنیر!
انقدر خنگه که
نفهمید این قالب
پنیره نَه سنگ!
وای چه روزی!
اما هنوز مسابقه
تمام نشده.
اگه میتونی تو هم یک سنگ بردار و مثل من
تا اون دور دورها پرتاب کن!
اَ اَ اَ اَ! تا کجا رفت!
حالا چی کار کنم؟
ادامه داستان راهفته بعد بخوانید.
[[page 16]]
انتهای پیام /*