مجله خردسال 117 صفحه 5

کد : 97520 | تاریخ : 17/10/1383

بوقلمون حوصله­اش سر رفته بود. یک گوشه نشست و به دور و بر نگاه کرد. همین موقع سر و صدای گاو و گوسفند و مرغ و خروس را شنید که با هم حرف می­زدند و می­خندیدند. آنها به مزرعه برگشتند و با دیدن بوقلمون جلو رفتند و گفتند: «سلام! ما برگشتیم. فردا هم قرار است برای گردش به بیرون مزرعه برویم.» بوقلمون خیلی دلش می­خواست فردا همراه آنها برود، اما می­ترسید با حرفهایی که زده آنها او را با خودشان نبرند.

[[page 5]]

انتهای پیام /*