مجله خردسال 118 صفحه 19

کد : 97562 | تاریخ : 24/10/1383

او کنار مادر ایستاد تا آماده شدن را تماشا کند. مادر، برای کوچولو هم خریده بود. کوچولو آب خیلی دوست داشت. بوی خوب توی خانه پیچید. این یعنی غذا آماده شده بود. یک گرم و خوشمزه. بعد از غذا نوبت به رسید. او فکر می­کرد تلخ است. کوچولو دلش نمی­خواست بخورد. اما وقتی یک قاشق از آن را خورد، دید که خیلی شیرین و خوشمزه است. شب وقتی که پدر به خانه برگشت، کوچولو نه سرفه می­کرد و نه بی­حال بود. او با خوردن یک لیوان آب ، ، یک ظرف گرم و دارو حالش خوب خوب شده بود.

[[page 19]]

انتهای پیام /*