
غورومبغوم
لاله جعفری
غورومب غوم... صدای ترسناکی آمد. دوچرخه کوچولواز خواب پرید. ترسید. دو تا چرخ داشت، دو تا چرخ دیگر هم قرض گرفت و فرار کرد.رفت و رفت تا به یک موتور رسید. موتور، قام قام قام قام.... ویراژی داد وگفت: «چی شده داداش؟ تواین باران کجا میروی؟» دوچرخه کوچولو که آب از فرمان و رکابش میریخت گفت: «غورومب غوم، با یک تبر بزرگ دنبالم کرده، الان است که به من برسد.»
موتور گفت: «بپر بالا! خودم نجاتت میدهم.» دوچرخه پرید روی موتور. موتور قام قام قام ویراژی داد. در رفت. رفت و رفت تا به یک وانت رسید. وانت بیب بیب بیب بوقی زد وگفت: «تواین هوای سرد با این سرعت کجا میروید؟» موتور گفت: «غورومب غوم، با یک تبر بزرگ، با یک چکش گنده دارد میآید، الان میرسد.» وانت گفت: «سوار شوید، خودم نجاتتان میدهم.» موتورو دوچرخه پریدند پشت وانت.
وانت بوق زد و با آخرین سرعت راه افتاد. رفت و رفت تا به یک کامیون رسید. کامیون تیژژژ....
پیچید جلوی وانت و گفت: «با اینزمین خیس، با این جادههای لیز، با این همه سرعت کجا میروید؟»
وانت گفت: «غورومب غوم با یک تبر بزرگ، با یک چکش گنده، با یک اره برقی تیز، دنبالمان کرده. الان میرسد.» کامیون گفت: «تا فردا هم که فرار کنید بالاخره به شما میرسد. سوار شوید تا کمکتان کنم.» وانت و موتور و دوچرخه پریدند پشت کامیون. کامیون دنده عقب زد و رفت دنبال غورومب غوم. کامیون، وانت، موتور و دوچرخه داد زدند: «غورومب غوم، بیخودی فرار نکن! هر جا بروی پیدایت میکنیم.» کامیون رفت ورفت تا به یک پسر بچه رسید.
پسرک روی پلههای خانهشان نشسته بود و گریه میکرد.تا چشمش بهدوچرخه افتاد از جا پرید. دوچرخه هم از پشت کامیون پایین پرید.
مادر گفت: «دیدی گفتم، دوچرخه ات هر جا باشد بالاخره پیدا میشود.»
اما پسرک تا آمد سوار دوچرخهاش بشود، صدای غورومب غوم ... آمد.
[[page 4]]
انتهای پیام /*