مجله خردسال 121 صفحه 10

کد : 97637 | تاریخ : 15/11/1383

برو نیا به این­جا ناصر کشاورز دوباره مادرم داشت غذا درست می­کرد. نشسته بود مامان، به خاطر کمر درد! من از حیاط او را، به حال گریه دیدم. کبوتری شدم زود، به سوی او.پریدم. برای لحظه­ای بست، دو چشم خیس خود را، به خنده گفت:«برگرد، برو نیا به این جا!» تعجبی نکردم، که داشت خنده می­کرد، برای این که او داشت، پیاز رنده می­کرد.

[[page 10]]

انتهای پیام /*