مجله خردسال 121 صفحه 22

کد : 97649 | تاریخ : 15/11/1383

تابستان بود. هوا گرم بود. گوسفند پشمالوی پدربزرگ، حوصله­ی بازی نداشت. پدربزرگ پشمهای او را چید. گوسفند، شاد و سبک با من بازی کرد. زمستان بود. هوا سرد بود. من دلم می­خواست بیرون بروم و برف بازی کنم. مادربزرگ با نخهای پشمی برای من یک ژاکت بافت. ژاکت گرم را پوشیدم و شاد شاد برف بازی کردم.

[[page 22]]

انتهای پیام /*