مجله خردسال 122 صفحه 18

کد : 97673 | تاریخ : 22/11/1383

پا به فرارگذاشت و شروع کرد به دویدن. همین موقع زنگ زد. از صدای حواسش پرت شد. وقتی دید حواسش نیست، فرار کرد و رفت پشت قایم شد. همین طور زنگ می­زد که یک مرتبه یادش افتاد باید را بگیرد! دم از پشت بیرون بود. خندید و جست زد و روی افتاد. همین موقع چرخهای چرخیدند و ، را با خودش برد.

[[page 18]]

انتهای پیام /*