فیل ابری یک فیل بزرگ روی ابرها نشسته بود. گفتم: «بیا بازی کنیم.» فیل خرطومش را پراز آب کرد و آن را روی سرم ریخت! مادرم گفت: «زود بیا توی خانه و گر نه زیر باران خیس میشوی!» من توی خانه رفتم و فیل ابری، تنهایتنها بازیکرد.