5) بچهها در گوشهای پنهان شدند.
6)
موش خرما پشت تپه ایستادوفریاد زد: «چه قدر دلم میخواهد یک روباه بخورم!»
7) روباه صدا را شنید، اما موش خرما را ندید، از ترس پا به فرار گذاشت.
8) بعد از فرار روباه، موش خرما ایستاد و غش غش خندید.
[[page 21]]
انتهای پیام /*