لانه
جوجه
درخت
جوجه کوچولو
مار زرافه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
خیلی گرسنه بود.
چشمش به بزرگ و پراز برگ افتاد.
با خوش حالی به طرف رفت.
برگ را خیلیخیلی دوست داشت.
سرش را جلو برد تا از برگهای بخورد که صدایی شنید.
با تعجب به دور بر نگاه کرد.
[[page 17]]
انتهای پیام /*