مجله خردسال 148 صفحه 22

کد : 98207 | تاریخ : 03/06/1384

تاب بازی بهار بود. به درخت گفتم: «می­خواهم تاب بازی کنم.» درخت گفت: «حالا نه! شاخه­هایم پر از شکوفه است.» تابستان بود. به درخت گفتم: «می­خواهم تاب بازی کنم.» درخت گفت: «حالا نه! شاخه­هایم پر از میوه است.» پاییز شد. درخت گفت: «بیا و تاب بازی کن.» به شاخه­ی درخت، تاب بستم. روی آن نشستم و بازی کردم. درخت، برگ­های زرد و نارنجی­اش را روی سرم ریخت و خندید. زمستان شد. درخت خوابیده بود و برف، سوار تاب من بود.

[[page 22]]

انتهای پیام /*