مجله خردسال 151 صفحه 6

کد : 98275 | تاریخ : 24/06/1384

بعد در را باز کرد و هر دو وارد خانه شدند. جادوگر سلام کرد و به همه لبخند زد. دوستان موشی، با خوش حالی، جواب سلام جادوگر را دادندو شروع کردند با او به حرف زدن. جادوگر خوش حال بود و در کنار دوستان تازه­اش احساس خوبی داشت. ناگهان از جا بلند شد و گفت: «من باید به خانه­ام بروم. کار مهمی دارم. زود زود برمی­گردم.» موشی خندید و گفت: «برو و زود زود برگرد!» جادوگر با عجله به خانه­اش رفت. کتاب جادو را باز کرد و در گوشه­ای از آن نوشت: «جادوی دوستی خیلی آسان است. فقط سلام و یک لبخند!» جادوگر با خوش­حالی کتاب را بست و به خانه­ی موشی برگشت و تمام روز را با دوستانش به شادی و خنده گذراند.

[[page 6]]

انتهای پیام /*