مجله خردسال 158 صفحه 21

کد : 98458 | تاریخ : 12/08/1384

5) برادر پنگوئن، روی یک تکه سنگ ایستاده بود و از ترس، چشم­هایش را بسته بود. 4) اما پنگوئن پرید توی آب و رفت. 7) پنگوئن، دست برادرش را گرفت و به او کمک کرد تا پیش بقیه برگردد و از هیچ چیز نترسد. 6) پنگوئن او را پیدا کرد. آن­ها از دیدن هم خیلی خوش­حال شدند.

[[page 21]]

انتهای پیام /*