مجله خردسال 162 صفحه 19

کد : 98512 | تاریخ : 10/09/1384

هنوز حرف تمام نشده بود که دوباره صدا به گوش رسید. پرید و از خرطوم آویزان شد و گفت: «دارد می­آید! صدایش را شنیدی.» گفت: «این صدای همان حیوان وحشتناک بود؟» گفت: «صدای خودش بود.» شروع کرد به قاه قاه خندیدن. بعد را روی زمین گذاشت و گفت: «این صدای رعد و برق است نه صدای حیوان وحشتناک.» گفت: «رعد و برق یعنی چه؟» با خرطومش ابرها ی آسمان را به نشـان داد و گفت: «وقتی ابرها به هم می­خورند، این صدا به گوش می­رسد. همین!» کمی فکر کرد و گفت: «پس و و کجا هستند؟» گفت: «در خواب زمستانی! توی خانه­هایشان راحت راحت خوابیده­اند تو هم برو و بخواب.» با این که خیـالش راحت شده بود حیوان وحشتنـاکی توی جنگل نیــامده ولـی آن شب را پیش قوی و مهربان ماند و همان جا خوابید، یک خواب خوش و شیرین.

[[page 19]]

انتهای پیام /*