مجله خردسال 163 صفحه 6

کد : 98527 | تاریخ : 17/09/1384

مارمولک آن قدر سؤالش را تکرار کرد تا بالاخره ماهی شنید و جواب داد: «مثل این که چیز ناجوری خورده­ام که هی بالا و پایین می­پرم.» و رفت زیر آب. قورباغه که حرف­های آن دو را شنیده بودگفت: «او یک دم قورت داده!» مارمولک خنده­اش گرفت و گفت: «پس او دم قبلی مرا خورده!» ناگهان فکری به نظر قورباغه رسید. پرید و با یک گاز محکم دم کوچولوی مارمولک را کند و خورد. حالا می­توانست به همه بگوید: «من همین جوری هستم. دست خودم نیست. هی بالا و پایین می­پرم.» مارمولک از خنده توی آب افتاد. هر وقت دمش کنده می­شد، خنده­اش می­گرفت. حالا ماهی کوچولو که هی بالا و پایین می­پرید، می­خواست مارمولک را که از خنده به خودش می­پیچید پشتش سوار کند و از آب بیرون ببرد. چه کار سختی! اما بالاخره ماهی کوچولو موفق شد مارمولک را نجات بدهد. مارمولک روی شاخه­ای نشست و گفت: «وای چه دم خوشمزه­ای دارم. هرکس از راه می­رسد یک گاز بهش می­زند!» و نزدیک بود که دوباره توی­آب بیفتد!

[[page 6]]

انتهای پیام /*