مجله خردسال 167 صفحه 6

کد : 98639 | تاریخ : 15/10/1384

بابا انگشتش را روی شکم گربه گذاشت. او را قلقلک داد و گفت: «شیما جان می­بینی! خانه ی عمه شهین توی شکم گربه است.» شیما پرسید: «یعنی گربه عمه را خورده؟» بابا غش غش خندید و همین طور که مدادرنگی­ها را دسته می­کرد گفت: «گربه، عمه شهین را خورده ولی عمه مهین در رفته!» شیما گفت: «می­دانم. او رفته ایتالیا.» بابا گفت: «حالا شکل ایتالیا را هم برایت می­کشم تا ببینی عمه کجاست.» بعد یک لنگه چکمه کشید. شکل همان چکمه که عید برای شیما خرید بود. شیما گفت: «وای عمه مهین به آن بزرگی، به آن چاقی چه طوری توی این چکمه جا شده؟» مامان و بابا دستشان را روی دلشان گذاشته بودند و می­خندیدند.

[[page 6]]

انتهای پیام /*