مجله خردسال 167 صفحه 18

کد : 98651 | تاریخ : 15/10/1384

با گرما و نوازش را ناز کرد و گفت: «ناراحت نباش! خیلی زود خوب می­شوی.» با گرمای ، تنش گرم شد و احساس کرد که حالش بهتر شده است. ، را صدا زد وگفت: «فکر می­کنم حالا می­توانید با هم بازی کنید.» به گفت: «بیا با هم سوار شویم.» گفت: «باشد.» یک طرف نشست و طرف دیگر آن. اما سنگین بود و سبک. بالا ماند و پایین. گفت: «این طوری نمی­توانید بازی­کنید. از هم بخواهید با شما بازی کند.» و ، را صدا زدند.

[[page 18]]

انتهای پیام /*