مجله خردسال 174 صفحه 22

کد : 98823 | تاریخ : 04/12/1384

قصهی مامانو بابا سرور کتبی مامان با بابا قهر بود. بابا به مامان گفت: «آیا حاضرید با کسی که بعضی وقتها زود عصبانی میشود، آشتی کنید؟» مامان جوابی نداد. گفتم: «عروس رفته گل بچینه!» بابا گفت: «دوباره میگویم. آیا حاضرید با آدمی که خیلیخیلی غمگین و پشیمان است، آشتی کنید؟» مامان باز هم جوابی نداد. گفتم: «عروس رفته گلاب بیاره!» بابا دستهای مامان را گرفت و گفت: «آیا حاضرید با کسی که شما را خیلیخیلی دوست دارد، آشتی کنید؟» مامان آهسته گفت: «با اجازهی بزرگترها، بله!» گفتم: «به افتخار عروس خانم!» و یک مشت قند روی سر مامان پاشیدم.

[[page 22]]

انتهای پیام /*