مجله خردسال 177 صفحه 5

کد : 98890 | تاریخ : 25/12/1384

کیسه ی سنجد سنگین بود ولی آقا موشه خیال نداشت آن را رها کند. او می دانست بچه هایش توی لانه منتظر هستند. پیشی خیلی تند می دوید. آقا موشه مجبور شد لابه لای بوته ها پنهان شود تا پیشی نتواند او را پیدا کند. آقا موشه پشت یک بوته نشست و از جایش تکان نخورد. پیشی همه جا را گشت اما آقا موشه را پیدا نکرد. هوا کم کم تاریک شد. پیشی بی حوصله و عصبانی به خانه برگشت. آقا موشه کیسه ی سنجدها را برداشت و به طرف لانه رفت. او خیلی غمگین بود.

[[page 5]]

انتهای پیام /*