مجله خردسال 190 صفحه 6

کد : 99171 | تاریخ : 08/04/1385

کیف فریاد زد: «دعوا نکنید. مم­دیگر را ول کنید.» بعد هم سعی کرد آن­ها را از هم جدا کند. اما یک دفعه بندهای کیف که دور خط­کش گیر کرده بود «جرقی» صدا کرد و کنده شد. کیف بی­حال روی زمین افتاد. همه آرام شدند. پاک کن گفت: «دیدید چه بلایی سرش آوردید؟ بی­چاره زیپ­هایش در رفته. چرم رویش هم یک عالمه خراش برداشته. حالا چه کار کنیم؟» خط­کش گفت: «باید زودتر خانم سوزن و نخ قرقره­ای را خبر کنیم. من رفتم.» بعد دوید و رفت. دفتر نقاشی با ورق­های پاره و کثیف کنار کیف نشست و شروع کرد به باد زدن. آقای ریاضی که به قول خودش حرف حساب سرش می­شد خیلی خیلی ناراحت شد. دلش می­خواست زود تر حال کیف قرمز جا بیاید تا اول از همه او از کیف معذرت بخواهد.

[[page 6]]

انتهای پیام /*