مجله خردسال 190 صفحه 17

کد : 99182 | تاریخ : 08/04/1385

گاو موش سگ طوطی اردک روباه روباه مرغ یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. آن روز مزرعه مریض بود و این خبر به گوش رسیده بود. تصمیم گرفت برای شام بخورد. برای همین هم آرام به مزرعه نزدیک شد. بالای درخت بود که را دید و فریاد زد: « ! » سرش را بلند کرد و گفت: « جان! آرام باش. من که نمی­خواهم تو را بخورم.» اما باز هم فریاد زد: « ! »

[[page 17]]

انتهای پیام /*