فرشتهها
من یک دوست دارم که قبلا خیلی زود عصبانی میشد. با همه قهر میکرد و بعضی وقتها هم بیادب میشد.
به پدربزرگ گفتم که با او قهر کردهام. پدربزرگ گفت: «باید با رفتار درست و اخلاق
خوب به او کمک کنی تا متوجه اشتباه خودش بشود. تو نباید مثل او رفتار کنی، یا با او
بد اخلاقی کنی.» گفتم: «مگر میشود؟»پدربزرگ گفت: «پس بگذار داستانی را
برایت بگویم. یک روز امام حسن (ع) و امام حسین(ع) از جایی میگذشتند. مردی را دیدند
که میخواهد وضو بگیرد و نماز بخواند. مرد، وضو گرفتن را بلد نبود و اشتباه میکرد. امام حسن(ع) و
امام حسین (ع) میخواستند به او یاد بدهند که چهطور درست وضو بگیرد، اما نمیخواستند او را
ناراحت کنند یا باعث خجالت او شوند. برای همین هم تصمیم جالبی گرفتند. آنها نزدیک
مرد رفتند و گفتند: هر کدام از ما فکر میکند که خودش درست وضو میگیرد. تو به وضو گرفتن
ما نگاه کن و بگو کدام یک از ما درست وضو میگیرد! مرد قبول کرد. امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو مشغول وضو گرفتن شدند و مرد با دقت به آنها نگاه کرد و گفت: «هر دوی شما درست
وضو گرفتید. این من بودم که اشتباه میکردم.» پدربزرگ مرا بوسید
و گفت: «با دوستت مهربان باش و با رفتار خوب به او یاد بده که
مهربان باشد!» حالا من و دوستم با هم آشتی هستیم و تصمیم
گرفتهایم هیچ وقت با هم قهر نکنیم.
[[page 8]]
انتهای پیام /*