مجله خردسال 191 صفحه 18

کد : 99295 | تاریخ : 15/04/1385

در راه را دید. گفت «تو این­جا چهکار می­کنی؟ مگر نباید مشغول کار باشی؟» گفت: «من دیگر کار نمی­کنم. می­خواهم به بروم و بخورم. تو هم با من میآیی؟» گفت: «نه! من بی­اجازه­ی صاحبم هیچ­جا نمی­روم.» خندید و گفت: «ولی من می­روم.» رفت و به رسید. مشغول علف خوردن بود. وقتی را دید گفت: «تو این جا چهکار میکنی؟ مگر نباید مشغول کار باشی؟» گفت: «من دیگر کار نمیکنم.می­خواهمبه بروم و بخورم تو هم میآیی؟» گفت: «نه! من بدون اجازهی صاحبم هیچ جا نمی­روم.» خندید و گفت: «ولی من می­روم.» رفت و به رسید.

[[page 18]]

انتهای پیام /*