قصهی حیوانات 2) تمساح آنها را دید و تصمیم گرفت کمی شوخی کند! 1) یک روز وقتی که گورخرها مشغول آب خوردن بودند ... 3) تمساح جلو آمد و ناگهان دهانش را باز کرد.