مجله خردسال 200 صفحه 4

کد : 99533 | تاریخ : 16/06/1385

مرجان کشاورزی آزاد کرم خاکی فقط یک آرزو داشت، آرزوی پرواز! او فکر می­کرد اگر روزی بتواند پرواز کند، آن روز، قشنگ­ترین روز زندگی­اش خواهد بود. اما روزی که از زمین بلند شد، قشنگ­ترین روز زندگی­اش نبود. چون یک مرغ چاق او را به نوک گرفت و با خود برد. مرغ تصمیم داشت کرم را بخورد که ناگهان خروس از راه رسیدو کرم را از نوک مرغ گرفت و پرید بالای دیوار. حالا کرم خیلی اززمین بالاتر بود، اما خوش­حال نبود. خروس می­خواست کرم را بخورد که گنجشک از راه رسید و کرم را از نوک خروس گـرفت و پریـد بالای درخت. کرم خیلی­خیلی بالاتر از زمین بود. پـرواز هم کـرده بود ولی اصلا خوش­حال نبود، چون گنجشک می­خواست او را برای جوجه­هایش ببرد. حالا کرم خاکی فقط یک آرزو داشت. او فکر می­کرد روزی که به خاک نرم و سرد برگردد، قشنگ­ترین روز زندگی­اش خواهد بود.

[[page 4]]

انتهای پیام /*