مجله خردسال 202 صفحه 10

کد : 99595 | تاریخ : 30/06/1385

ظرفهایناصر کشاورز خانهی ما امروز من دیدم، در وقت صبحانه، یک عالمه ظرف است، در آشپزخانه. توی خیال خود، دادم به آنها جان، یک دفعه دیدم پارچ، شد مادر لیوان. چنگال و قاشق را، دیدم زن و شوهر. بودند در سفره، پهلوی همدیگر. شد استکان، بچه، بوسیدم او را زود. داداش او حتما، لیوان شیرم بود صبحانه راخوردم، با قاشق و لیوان. حمامشان کردم، در ظرفشویی مان.

[[page 10]]

انتهای پیام /*