مجله خردسال 205 صفحه 4

کد : 99673 | تاریخ : 20/07/1385

مثل لاک­پشت مهری ماهوتی چه صبح خوبی! امروز خیلی خوش­حال بودم. داد زدم: «سلام خورشید خانم! من امروز پنج سال و یک روز دارم. دیشب جشن تولدم بود.» خورشید با آفتاب داغش، گردنم را قلقلک داد و گفت: «تولدت مبارک! حتما کادوهای قشنگی گرفتی.» گفتم: «بله! بهتر از همه، کادوی بابا بود. نگاه کن!» لاک پشت را گذاشتم کنار باغچه تا خورشید او را ببیند. گفتم: «نمی­دانی چه قدر یواش راه می­رود. از صبح تا شب طول می­کشد تا اندازه­ی یک قدم من، جلو برود. نمی­دانم اسمش را چی بگذارم.» خورشید گفت: «خیلی قشنگ است. من سیاره­ی کوچکی دارم به نام عطارد. عطـارد من هم همیـن جـور است. آن قـدر یواش یواش حرکت می­کند که انگار اصلا از جایش تکان نمی­خورد.» گفتم: «چه خوب! اگر من روی عطارد زندگی می­کردم، خیلی طول می­کشید تـا روز، شب بشود. آن وقت می­توانستم یک عـالمه بـازی کنم.»

[[page 4]]

انتهای پیام /*