مجله خردسال 205 صفحه 6

کد : 99675 | تاریخ : 20/07/1385

خورشید، یک تکه ابر را از جلوی صورتش کنار زد و گفت: «عطارد، نه آب دارد، نه هوا، و چون همیشه نزدیک به من است، آن قدر داغ می­شود که هرکس نزدیک او بیاید، می­سوزد. اما یک خوبی هم دارد. چون مثل لاک پشت تو، یواش حرکت می­کند، هر روز آن، دو سال طول می­کشد. این طوری هر کس می­تواند در یک روز دوبار جشن تولد بگیرد.» خورشید خانم چه حرف­های عجیب و غریبی زد. لاک پشتم را بغل کردم و بردم توی سایه. اسم او را گذاشتم عطارد!

[[page 6]]

انتهای پیام /*