مجله خردسال 210 صفحه 8

کد : 99733 | تاریخ : 25/08/1385

فرشته ها من و پدر بزرگ برای گردش به خیابان رفته بودیم. در راه ، پدر بزرگ گفته این جا خانه ی دوست من است. بیا به او سری بزنیم. من خیلی دلم می خواست دوست پدر بزرگ را ببینم. من و پدر بزرگ در زدیم و به خانه ی حاج اسماعیل رفتیم. اسم دوست پدر بزرگ، حاج اسماعیل بود. او با مهربانی مرا بوسید و با پدربزرگ احوال پرسی کرد. حاج اسماعیل برای ما چای آورد و گفت ببخشید چیز دیگری برای پذیرایی ندارم. پدربزرگ خندید و گفت فراموش کرده ای امام جعفر صادق(ع) چه فرموده اند؟ حاج اسماعیل خندید و گفت نه فراموش نکرده ام. من و پدربزرگ چای خوردیم و به خانه برگشتیم. در راه از پدر بزرگ پرسیدم امام جعفر صادق (ع) چه گفته بودند؟ پدربزرگ گفت: اما جعفر صادق(ع) فرموده اند: که اگر دوستی بدون دعوت به خانه ی تو آمد، با هرچه در خانه داری از او پذیرایی کن اما اگر دوستی را به خانه ات دعوت کردی، برای بهترین پذیرایی از او تمام سعی خود را بکن. گفتم ما بدون دعوت رفته بودیم. پدر بزرگ خندید و گفت: اما حاج اسماعیل با خوش رویی و مهربانی، بهترین پذیرایی را از ما کرد. آن روز به من و پدربزرگ خیلی خوش گذشت.

[[page 8]]

انتهای پیام /*