مجله خردسال 228 صفحه 6

کد : 99983 | تاریخ : 16/01/1386

جیرجیرک گفت:"من گرسنه ام! در خانه کمی آش دارم. تو هم می­خوری؟" کفشدوزک گفت:بله من هم گرسنه­ام." جیرجیرک آش آورد. بعد چند تا شاخه از دیوار برداشتند تا بتوانند با هم آش بخورند.کفشدوزک و جیرجیرک آن روز با هم آش خوردند و حرف زدند و خندیدند، مثل دوتا همسایه­ی خوب. شب شد. آن­ها از هم خداحافظی کردند تا به خانه­هایشان بروند. باد نیامده بود اما جیرجیرک و کفشدوزک، خودشان دیوار حیاط را برداشته بودند. این طوری خیلی بهتر بود.دوتا خانه، دوتا همسایه و یک حیاط بزرگ بزرگ!

[[page 6]]

انتهای پیام /*