مجله خردسال 233 صفحه 6

کد : 100095 | تاریخ : 20/02/1386

ماهی­ها وقتی این را شنیدند از ترس فرار کردند. لاک پشت، زیر آب کرم کوچولو را دید که قاه­قاه می­خندید و ماهی­ها از ترس این طرف و آن طرف میرفتند. لاک­پشت،کرم کوچولو را پشتش سوار کرد و روی آب آمد. کرم کوچولو گفت:«دیدی دوست من! ماهیها از من میترسند !» لاک پشت جوابی نداد، او هیچ وقت نفهمید چرا ماهی­ها از یک کرم کوچولوی خوشمزه ترسیدند!

[[page 6]]

انتهای پیام /*