مجله خردسال 254 صفحه 19

کد : 100360 | تاریخ : 12/07/1386

را شنید و با عجله به طرف آمد. وقتی دید که یک نفر می­خواهد زیبا و سبز جنگل را کند،عصبانی­شدوتیغ­هایش­رابلند کرد.کسی­که­می­خواست­درخت­را کند، را دید. از ترس را به زمین انداخت و پا به فرار گذاشت. خوش­حال و خندان از پایین آمد. ، را برداشت و آن را توی دریاچه انداخت تا دیگر هیچ­کس نتواند با آن زیبا را ببرد. این­طوری دوباره همه چیز مثل قبل شد. مشغول بازی شد. و هم رفتند دنبال کارشان!

[[page 19]]

انتهای پیام /*