مجله خردسال 257 صفحه 20

کد : 100389 | تاریخ : 03/08/1386

قصه ی حیوانات 1-گرازهای جوان، مراقب بچه گرازها بودند تا مادرشان برگردد. آن ها برگ و میوه می خوردند. اما بچه ها گرسنه بودند. 2- همستر آن ها را دید و گفت:« بچه ها! من می دانم مادرتان کجاست. الان او را خبر می کنم تا پیش شما بیاید!» 3- همستر شنا کرد و رفت آن طرف رودخانه، همان جا که گراز مادر را دیده بود.

[[page 20]]

انتهای پیام /*