مجله خردسال 263 صفحه 6

کد : 100515 | تاریخ : 15/09/1386

روباه تو را بگیرد.» مرغ کمی فکر کرد و گفت: «باشد. قبول.» روز مسابقه، موش، نزدیک لانه­ی روباه رفت و گفت: «دلت می­خواهد یک مرغ چاق و چله را بگیری؟» روباه گفت: «دلم می­خواهد!» موش گفت: «دنبال من بیا که یک مرغ چاق و چله از مرغدانی بیرون آمده!» روباه دنبال موش رفت. مرغ رادید. مرغ هم روباه را دید و به سرعت پابه فرار گذاشت، به کدام طرف؟ به طرف مسیر مسابقه.هاپو بوی روباه را احساس کرد و از خواب پرید. مرغ بدو،روباه بدو، هاپو بدو. روباه بی­چاره سرش را برگرداند و دید همه­ی سگ های ده به دنبالش می­دوند و از همه جلوتر هم هاپو می­دود. روباه دریک­چشم به هم زدن از مسیر مسابقه بیرون رفت و به طرف جنگل دوید. درست همان موقع که مرغ از خط پایان گذشت و از خستگی افتاد روی زمین. هاپو زودتر از بقیه­ی سگ­ها به مرغ رسید و برنده شد. اما مرغ نفر اول شد چون او از همه سگ­ها و حتی از روباه هم تندتر دویده بود!

[[page 6]]

انتهای پیام /*