مجله خردسال 263 صفحه 19

کد : 100528 | تاریخ : 15/09/1386

دوباره سر جایش بر می­گردد.» ، را برداشت و انداخت بالا. اما دوباره افتاد پایین. این بار آن را با سر گرفت و دوباره بالا انداخت. اما به طرف پایین برگشت. ، را بالا انداخت. ، را بالا انداخت، اما هربار به طرف پایین بر می­گشت. یک بار وقتی که ، را بالا انداخت در آسمان چشمش به افتاد. ابرها کنار رفته بودند و دوباره دیده می­شد. گفت: «نگاه کن! که در آسمان است!» به نگاه کرد و گفت: «پس این چیست ؟» گفت: «این هم است! یک فقط برای من و تو!» بعد را به طرف انداخت. هم را دوباره به طرف انداخت. آن­ها تمام روز را با کوچک خودشان بازی کردند!

[[page 19]]

انتهای پیام /*