مجله خردسال 270 صفحه 19

کد : 100694 | تاریخ : 04/11/1386

و گفت :« نمی دانم ولی می دانم که مال آدم ها است. شاید ....... بداند که به چه دردی می خورد. ........ با آدم ها زندگی می کند.» ......... و ....... و ............ ، را برداشتند و رفتند پیش ......... . ...... تا ........ را دید گفت:« وای ! چه خوب شد که این ........ را پیدا کردید. این ........ مال صاحب من است. او آن را گم کرده بود.» ... پرسید:« ...... به چه دردی میخورد؟» ......... جواب داد:« ...... پر از قصه های قشنگ است. وقتی به چمنزار می رویم. صاحب ما گوشه ای می نشیند و با صدای بلند، قصه های ....... را برای ما می خواند.» فردای آن روز وقتی ... در چمنزار بود و صاحبش با صدای بلند ....... می خواند، .... و ........ و ........... هم گوش ای نشسته بودند و با قصه های قشنگ .... گوش می دادند. حالا آن ها می دانستند که .... به چه دردی می خورد!

[[page 19]]

انتهای پیام /*