مجله خردسال 272 صفحه 4

کد : 100735 | تاریخ : 18/11/1386

ما و شیرها é محمدرضا یوسفی سال اول من به دنیا آمدم . مادرم مرا شیر داد . سال دوم ، گوساله به دنیا آمد . گوساله گرسنه بود . مادرم از شیرش به او هم داد . سال سوم ، من و گوساله شیر نمی خوردیم . من غذا می خوردم و گوساله علف می خورد . سال چهارم ، گوساله یک گاو شد . یک گاو که به رنگ رنگ شیر بود . سال پنجم ، گاو یک ساله زایید و به او شیر داد . سال ششم ، مادرم ، یک خواهر برای من زایید . مادرم شیر نداشت و از شیر گاو به خواهرم داد . سال هفتم ، سال شیر بود . نه شیر جنگل ! آن سال برای من و گاو و گوساله و خواهرم سال شیر ، شیر خوردنی بود ! شیر مادرم در دل گاو بود .

[[page 4]]

انتهای پیام /*