قصه ی حیوانات در یک بعداز ظهر گرم، بچه میمون حسابی حوصله اش سر رفته بود. ناگهان چشمش به یک غریبه افتاد یک کبوتر سفید روی زمین نشسته بود و به بچه میمون نگاه می کرد.