مجله خردسال 292 صفحه 27

کد : 101178 | تاریخ : 22/04/1387

دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید قصههای پنج انگشت مصطفی رحماندوست شب بود و موشها رفته بودند توی سوراخشان که بخوابند. اما صدای جغد نمیگذاشت که راحت باشند و خوابشان ببرد. 1. موش کوچولو حوصلهاش سرآمد از تو سوراخ درآمد 2. برادرش گفت: " نرو! " داد و بیداد. دنیال او راه افتاد. 3. بابا موشه گفت:" جغد رو ببین نشسته روی شاخه!" 4. ننه موشه گفت: تا جغده هست، جای همه تو سوراخه." 5. جغد قلمبه، موش رو دید، دنبال بچه موش پرید اما موشه زرنگ بود. رفت تو سوراخ زود زود!

[[page 27]]

انتهای پیام /*