مجله خردسال 303 صفحه 27

کد : 101318 | تاریخ : 06/07/1387

دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید قصههای پنج انگشت مصطفی رحماندوست زمستان بود. چند تا جوجه کبوتر گوشهای کز کرده بودند و با هم درد دل میکردند. اولی گفت:"سرده هوا، جیک جیک جیک ، دومی گفت:"برف میباره، تیک تیک تیک، سومی گفت:"کاشکی که ما خونهی گرمی داشتیم." چهارمی گفت:"آب و غذای گرم و نرمی داشتیم." گربهی چاق بد ادا شنید صدای آنها را خندید و گفت :" ها ها ها جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟!"

[[page 27]]

انتهای پیام /*