مجله خردسال 326 صفحه 4

کد : 101547 | تاریخ : 17/12/1387

خانه تکانی نزدیک بهار بود. پرستو به لانه اش برگشت. اما لانه پر از برگ های خشک بود و پرستو باید خانه تکانی می کرد. او یکی یکی برگ های خشک را برداشت و از لانه بیرون انداخت. ناگهان صدایی شنید. صدا از پایین درخت می آمد. پرستو به پایین نگاه کرد و خرگوش را دید که فریاد می زد: چرا جلوی خانه ام را کثیف می کنی ؟ مگر نمی بینی خانه تکانی کرده ام و همه جا تمیز شده است؟ » پرستو پر زد و پایین آمد و گفت : «سلام! من هم می خواستم خانه تکانی کنم. لانه ام پر از برگ خشک است. مدتی نبودم و لانه حسابی کثیف شده است.» خرگوش گفت: « سلام . خوش آمدی. خانه تکانی بکن. اما حیاط خانه ی مرا کثیف نکن.» پرستو ، برگ های خشکی را که در حیاط خانه ی خرگوش ریخته بود، یکی یکی با نوکش برداشت و برد آن طرف تر انداخت. خرگوش وقتی دید حیاط تمیز شده، خیالش راحت شد و رفت توی خانه اش. اما پرستو خیلی کار داشت . او برگ های توی لانه را

[[page 4]]

انتهای پیام /*