مجله خردسال 328 صفحه 6

کد : 101605 | تاریخ : 29/01/1388

توی سوراخ! آقای شیرینیپز گفت:" پس شماها به سراغ شیرینیهایم آمده بودید!" همین موقع ،صدای بزن و بکوب از سوراخ شنیده شد. مورچهای بیرون آمد و گفت:" بفرمایید! ما امشب عروسی داریم!" آقای شیرینیپز، قاه قاه خندید و گفت:" مبارک باشد! خدا را شکر که شیرینی هم دارید. عروسی که بدون شیرینی نمی شود!" مورچه توی سوراخ رفت و آقای شیرینیپز هم آستینهایش را بالا زد تا دوباره شیرینی درست کند!

[[page 6]]

انتهای پیام /*