
قصهی حیوانات
1. یک روز وقتی که آقای سوسمار روی سنگی بزرگ نشسته بود.
2. خرچنگ از راه رسید.
3. خرچنگ و سوسمار دوستان قدیمی بودند و از دیدن هم خیلی خوشحال شدند.
4. خرچنگ به سوسمار گفت که به زودی خرچنگها به ساحل سوسمارها می آیند و برای مدتی آنجا میمانند.
[[page 20]]
انتهای پیام /*