
شدند و خندیدند. اما آسمان هنوز اخمو بود. ابرها رفتند و خورشید دوباره تأیید. گرمو طلایی. بعد به آسمان گفت" اخمهایت را باز کن! آسمان رنگارنگ!
آسمان به خورشید گفت:" من آسمان آبی هستم، نه آسمان رنگارنگ!" خورشید با شاخهی نور ، آسمان را نوازش کرد و گفت:" نگاه کن! هفت رنگ قشنگ، روی صورتت نشسته است!" آسمان با خوشحالی فریاد زد:"مثل گلهای دشت!" پرندهها پرواز کردند و روی هفت رنگ آسمان نشستند. خورشید خندید و گفت:" حالا شدی مثل گلهای دشت!"
[[page 6]]
انتهای پیام /*