
خانهی پنجرهها
محمد حسن حسینی
خانهی پنجرههاست
خنهات ماهی جان
روشن است، اما حیف
تو اسیری در آن
هیچ دیواری و دری
نیست در خانهی تو
همه جایش شیشه است
راست، چپ، پشت، جلو
روز و شب می چرخی
توی این خانهی تنگ
جای تو این جا نیست
ماهی زبرو زرنگ
این همه پنجره را
کاش می شد وا کرد
خانهی تنگت را
قد یک دریا کرد
[[page 10]]
انتهای پیام /*