مجله خردسال 348 صفحه 20

کد : 102123 | تاریخ : 14/06/1388

قصه حیوانات وقتی تخم شکست و جوجه بیرون آمد، هیچکس آنجا نبود. فقط خروس آن دور و بر­ها بود. جوجه ب او گفت: (( تو مادر منی؟ (( خروس اخم کرد و گفت: (( اول این که من خروس هستم و می توانم پدر باشم نه مادر! دوم این که تو مرغابی هستی پس مادرت هم یک مرغابی است! (( جوجه مرغابی رفت پیش مرغابی­ها و پرسید: (( کدام شما مادر من هستید؟ ((

[[page 20]]

انتهای پیام /*