مجله خردسال 351 صفحه 6

کد : 102193 | تاریخ : 04/07/1388

میآوری!" بعد پای بچه غول را از چاه درآورد. کلاه ابری او را از سرش برداشت و همهی ابرها را در چاه چلاند! چاه پر از آب شد، آب تازه و تمیز! بچه غول که پایش از چاه بیرون آمده بود، دوید دنبال یک پروانهی کوچولوی کوچولو! خانم غوله او را نگاه میکرد و قربانش میرفت! خانم غوله خیلی خوشحال بود چون یک بچه غول داشت که خیلی دوستش داشت و یک چاه پر از آب داشت که بچه غول تنهایی آن را به خانه آورده بود!

[[page 6]]

انتهای پیام /*