مجله خردسال 365 صفحه 6

کد : 102585 | تاریخ : 05/10/1388

خروس، کاکل را به او داد و گفت:" بال و منقارت درد نکنه! کاملی لای پلکش را باز کرد و کوله را دید و گفت:" این دیگر چیست؟" خروس گفت:" ارزن و دانه! کاکل دادی، قوقولی کردم. همه را بیدار کردم و به جایش دانه گرفتم . بیا تو هم بخور! " کاکلی نوکش را توی کوله کرد. یک دانه خرد و گفت:" چه خوش مزه است!" بعد کاکل را به خروس داد و گفت:" بیا! کاکلم پیش تو باشد. برو باز هم قوقولی کن و غذا بیاور! " خروس بال و پری تکان داد. کاکل را روی سرش گذاشت و گفت:" پس کاکل از تو، غذا از من! قبوله؟" کاکلی گفت:" قبوله ! " و خوابید.

[[page 6]]

انتهای پیام /*