مجله خردسال 378 صفحه 8

کد : 102820 | تاریخ : 28/01/1389

فرشته­ها مادرم یک دوست دارد که پرستار است. او در یک بیمارستان کار م یکند. یک روز من و مادرم م یخواستیم به خان هی دوست او برویم. مادرم یک جعبه شیرینی خرید تا برای امروز روز تولد حضرت زینب(س) »: مادرم گفت «؟ چرا شیرینی خریدید »: او ببریم. گفتم و روز پرستار است. شیرینی خریدم تا هم روز پرستار را به او تبریک بگوییم، هم تولد چرا روز تولد حضرت زینب(س) روز »: پرسیدم «. حضرت زینب(س) را جشن بگیریم حضرت زینب(س) خواهر امام حسین(ع) زنی مهربان، »: مادرم گفت «؟ پرستار است شجاع و فداکار بودند و در کربلا با وجود غم و رنجی که داشتند، از زخم یها و کودکان «. مراقبت کردند. برای همین هم روز تولد ایشان روز پرستار است روز تولد حضرت زینب(س) به من و مادرم خیلی خوش گذشت. ما چای و شیرینی خوردیم و من با بچ هی دوست مادرم بازی کردم. دوست مادرم خیلی مهربان بود. مثل همه ی پرستارها.

[[page 8]]

انتهای پیام /*